تابستان بود و در پارک تعداد کلاغ‌ها از آدم‌ها بیشتر. 

باد گرمی می‌آمد و روسری آبی کمرنگم را بازی میداد. همه چیز   آنقدر در نظر نزدیک می‌آمد که گویی دراز کردن دستمان کافیست برای قاپیدن رویاها. 

عکس آن روز را در آلبوم دارم، چیری که فرق کرده نه منم، نه تو نه شوق رویاهای بزرگی که قلبمان را از خواستن مچاله میکند، چیزی که عوض شده سنِ چشمانمان است.  از گذراندن واحدهایی سخت که خلاصه‌اش شده "عنوان"



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانلود مداحی محرم 98 دانلود مداحی محرم جدید 98 مجله پوست، مو، زیبایی و لاغری زیباچه ادبی موزیک سرا | دانلود آهنگ جدید قفل دیجیتال طراحي دکوراسيون داروخانه السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه - اللهم عجل لولیک الفرج چرک نويس من